من درد میکشم
تو اما چشم هایت را ببند!
سخت است بدانم میبینی و بیخیالی . . .
.
.
اگر میداد لیلی کام مجنون …
کجا افسانه میشد نام مجنون …؟
.
.
گاهی دوست دارم بدون پک زدن
فقط بنشینم و نگاه کنم که سیگارم چگونه میسوزد
شاید آخر فهمیدم چه لذتی میبری از تماشای سوختن من . . .
.
.
صدایت نمیکـــــنم که برگـــــردی
مهــــــم باشم
خودت برمیگردی . . .
.
.
دلم یک آلزایمر خفیف می خواهد
آنقدر که یادم نرود
به نفعم است که به چند زبان زنده ی دنیا سکوت کنم . . .
.
.
این موهبت الهی ست صبح چشم بگشایی و یادت بیاید
دوستی داری آبی تر از آسمان ، زلالتر از شبنم و روشنتر از صبح . . .
.
.
کفرم را که در می آوری ، ایمانم به عشق بیشتر میشود !
.
.
عشق فراموش کردن نیست ،بخشیدن است
گوش کردن نیست ، درک کردن است
دیدن نیست ، احساس کردن است
جا زدن و کنار کشیدن نیست صبر کردن و ادامه دادن است
حتی تنها . . .
.
.
به روزها دل مبند ، روزها به فصل که میرسند رنگ عوض میکنند
با شب بمان ، شب گرچه تاریک است ، لیکن همیشه یک رنگ است . . .
.
.
گاهی اوقات باید خدا رو شکر کنی
یا اصلا بغلش کنی و ببوسیش
که به چیزی که یه روزی میخواستی نرسیدی …
.
.
ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر / به مرام تو گرفتار و به یاد تو اسیر . . .
.
.
بعضــــــی ها گـــریه نمی کنند !
اما …
از چشـــــم هایشان معلوم است ؛
که اشکــــی به بزرگی یک سکــــوت ،
گــــوشه ی چشمشان به کمیــــــن نشسته …
.
.
حریقی به جانم زدی با نگاهت / دلم را ربودی تو با روی ماهت
سیاهی برفت از تمام جهان / چو دیدم به یک لحظه چشم سیاهت . . .
.
.
گاهی “دوست داشتن” پنهان بماند قشنگ تر است
دوست داشتن را باید کشف کرد ؛
درک کرد ، و از آن لذت برد …
.
.
گاهی مرا یاد کن
من همانم که اگر ساعتی از من بیخبر بودی
آسمان را به زمین میدوختی . . .
.
.
ﻣﻦ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺮﺩ
ﯾﺎ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺍﻧﺪ
ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽ ﭘﺮﺳﻢ
ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽ ﭘﺮﺳﻢ ﮐﻪ : ﺁﯾﺎ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﯼ ؟
ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﻭ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ : ﺁﺭﯼ
.
.
هزار کلمه بر جای خالی ات ریختم اما پر نشد ، به گمانم از جنس بی نهایتی .