ﻏﺮﻳﺒﻪ ﺑﻮﺩﻯ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻦ
ﺍﻣﺎ ﺷﺪﻯ ﻋﺰﻳﺰ ﻣﻦ
ﺗﻮ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﻯ ﺑﯽ ﮐﺴﻰ
ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮﯾﻰ ﺭﻓﻴﻖ ﻣﻦ
.
.
یه وقتایی اونقدر هیچکس حالی ازت نمی پرسه که آدم شک میکنه نکنه مرده و خبر نداره
.
.
توی ذهنم یک دنیا واست حرف دارم …
ولی توی دلم یک جمله بیشتر نیست : “دوستت دارم”
هیچ چیز در دنیا جز تو برایم ارزش ندارد
میخواهم تا زنده هستم در کنارت باشم
میخواهم تا فرصت باقیست محو نگاه زیباتو باشم
میترسم بمیرم و نتوانم تو را در آغوش بگیرم
میترسم تو نباشی و من تنها بمیرم
عشق برایم تویی…
و صدای نفس های هیچکس جز تو برایم عشق نمیشود
وتو برایم مثل هیچ کس نمیشوی
پس با من بمان…
.
.
باز دلم به بهانه ی همیشگی گریست
بگذار بگرید و بداند هرآنچه خواست همیشه نیست
.
.
دلتنگ شدی پیش من بیا ، کمی غصه هست با هم میخوریم !
.
.
آدم باید یک “تو” داشته باشه که هروقت از همه چی خسته و نا امید بود ، بهش بگه :
مهم اینه که تو هستی ! بی خیال دنیا … !
.
.
ﺍﮔﻪ ﮔﻔﺘﯽ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﭼﻨﺪ ﺣﺮﻓﻪ ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﯼ !؟
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺣﺮﻑ ﻧﯿﺴﺖ ﯾﻪ ﺯﻧﺪﮔﯿﻪ ﺍﻣﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﻭ ﺣﺮﻑ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﯿﺴﺖ : ﺗـــــﻮ …
.
.
دوست داشتن یک نوع باوره ؛ خوش به حال آن باوری که صادقانه باشد …
.
.
برای دل من همیشه “تو” خواهی ماند ،
حتی اگر مخاطب تمام این نوشته هایم “او” شوند
.
.
دفتر شعرهایم را سفید میگذارم ، بی تو بودن نوشتن ندارد ، درد دارد
.
.
مرا دوست داشته باش ، تجربه ام نکن ، برای آموختن ابزار مناسبی نیستم
.
.
قشنگترین گلها را به آستان نیلوفری چشمانت هدیه میکنم تا بدانی بیادت هستم
.
.
خدایا ، تمام خنده های تلخ امروزم را می دهم ،
یکی از آن گریه های شیرین کودکیم را پس بده
.
.
عشق فقط رمانتیک بودن
روشن کردن شمع سر میز شام و دست در دست هم قدم زدن نیست !
در واقع عشق حقیقی یعنی : یک عمر همدلی ، تعهد و اعتماد !
.
.
باستان شناس میشوم ،
چشم هایت نگاهی قیمتی دارد …
.
.
دوست داشتن؛ زبان، زمان٬ راه، دلیل٬ نشانه نمی خواهد !
دوست داشتن دل می خواهد و یک “من” می خواهد و یک “تو”…
.
.
دریا برای مرغابی تفریحی بیش نیست اما برای ماهی زندگیست ،
پس برای اونی که عاشقته ماهی باش نه مرغابی
.
.
من برات یار میشم… یار وفا دار میشم…
دل و دلدار میشم… غم داری غمخوار میشم…
باتو تب دار میشم… باتو بیمار میشم…
باتو چشمامو میبندم… باتو بیدار میشم…
(بیاد آهنگ های دهه شصت)
.
.
احساس خوبی به آدم دست میده وقتی از یه نفر میشنوی “مواظب خودت باش” !
اما احساس خیلی بهتری به آدم دست میده وقتی میشنوی “خودم مواظبتم” !
.
.
هی پاییز !
ابرهایت را زودتر بفرست !
شستن این گرد غم از دل من چند پاییز باران می خواهد
.
.
قشنگترین اتفاق ذهنم حادثه ی حضور تو بود ،
چقدر تنهایم وقتی گاهی کم میشوی
.
.
عشق یعنی برهنگی دو احساس پاک ، نه برهنگی تن !
.
.
تنها پاهای سست می دانند چه بار سنگینی است وسوسه بوسیدن تو !
.
.
رفت؟ به سلامت ، من خدا نیستم بگویم صد بار اگر توبه شکستی باز آی ،
آنکه رفت به حرمت آنچه با خود می برد حق بازگشت ندارد !
رفتنش مردانه نبود ! لااقل مرد باشد و بر نگردد ،
خط زدن بر من پایان من نیست ، آغاز بی لیاقتی اوست
.